معنی نویسنده رمان میم

حل جدول

نویسنده رمان میم

علی مراد فدایی نیا


میم

اثری از علی مراد فدایی نیا

لغت نامه دهخدا

میم

میم. (اِ) نام حرف بیست وهشتم از الفبای فارسی و بیست وچهارم از الفبای عربی. رجوع به «م » شود.
- اصحاب المیم، آنهائی که مطالب و اسرار و گنجینه های مخفی را جستجو میکنندزیرا نخستین حرف این کلمه «م » است. (دزی ج 2 ص 630).
- چو میم، مخفف چون میم. مانند میم. سخت تنگ به سان حلقه ٔ میم:
شاد و خرم زی و می میخور از دست بتی
که بود جایگه بوسه ٔ او تنگ چو میم.
؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390).
کاین خط پیوسته بهم در چو میم
ره ندهد تا نکنندش دو نیم.
نظامی.
- چون میم، مانند میم. رجوع به ترکیب قبل شود.
- حلقه ٔ میم، دهان تنگ معشوق. (یادداشت مؤلف).
- مانند حلقه ٔ میم،سخت تنگ. (یادداشت مؤلف):
دهان تنگ تو میم است گوئی
شکنج زلف تو جیم است گوئی.
نظامی.
- میم بودن، شبیه حرف «م » بودن. سخت تنگ بودن. به سان حلقه ٔ «م » بودن.
- میم حلقه دار، میم مطوق.رجوع به میم مطوق شود.
- میم زراندود، کنایه از ماه. (آنندراج).
- میم کاتب، نابینا وکور. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). کنایه از کورچشم. (غیاث).
- میم مطوق، آلت مردی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نره. میم حلقه دار:
آنچه از آن مال در این صوفی است
میم مطوق الف کوفی است.
نظامی (گنجینه ٔ گنجوی ص 151 و مخزن الاسرار ص 142).
|| کنایه از لب آنگاه که به شکرخنده گشوده شود. || کنایه از دوات. (آنندراج). || چاه. (ناظم الاطباء). || کنایه از مقعد. (آنندراج).

میم. [م َ ی َ] (اِخ) در شاهنامه نام مکانی است به مشرق ایران:
چو برخاست آواز کوس از میم
همان گرد چون آبنوس از جرم.
فردوسی.

میم. [م َ ی َ] (اِ) نام نوائی است از موسیقی. (ناظم الاطباء). نام مقامی است. (شعوری).

میم. [م َ / م ِ] (اِ) درخت انگور. مو. تاک. رز. (از فرهنگ نظام). || شراب. می.

میم. (فرانسوی، اِ) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه بوسیله ٔ حرکات اعمال و احساسات را بیان کند بدون آنکه سخنی بگوید.

میم. (ع اِ) نبیذ. (مهذب الاسماء). شراب ناب. (آنندراج) (برهان). شراب صاف و خالص و شراب ناب. (ناظم الاطباء).

میم. (اِخ) دهی از دهستان نیم بلوک بخش قائن شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری قائن سر راه شوسه ٔ قائن به گناباد. در جلگه ٔ گرم سیر با 272 تن سکنه آبش از قنات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

میم. [م ِ ی َ] (اِخ) دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، واقع در 8هزارگزی جنوب شرقی کهک. کوهستانی و سردسیر. تعداد سکنه 600 تن. آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و میوه جات است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. یک مناره ٔ سنگی در اراضی مزرعه ٔ نو و امامزاده و آثار قلعه خرابه ٔ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


میم شکل

میم شکل. [ش َ / ش ِ] (ص مرکب) به شکل میم. همانند میم. چون میم. مانند میم.
- عقیق میم شکل، دهان تنگ:
عقیق میم شکلش سنگ در مشت
که تا بر حرف او کس ننهد انگشت.
نظامی.
رجوع به ترکیبات «میم » شود.

فرهنگ معین

میم

نام حرف بیست و هشتم از الفبای فارسی، (کن.) لب آن گاه که به شکر خنده گشوده شود، کاتب کنایه از: نابینا، کور، مطوق کنایه از: آلت مرد، نره. [خوانش: (اِ. حر.)]

درخت انگور، مو، شراب ناب. [خوانش: (مَ یا مِ) (اِ.)]

[فر.] (اِ.) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه به وسیله حرکات، اعمال و احساسات را بیان کند، بدون آنکه سخنی بگوید.

فرهنگ فارسی آزاد

ارض میم

اَرْضِ میم، منظور مازندران میباشد،

معادل ابجد

نویسنده رمان میم

566

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری